Neue Seite 3

cinema-ye-azad

سينمای آزاد

. Postfach 100525 D-66005 Saarbrücken   .Tel: 0049 681 39224 . cinema-ye-azad@T-online.de

آرشيو               کارنامه              عکسها               خبرها                تماس با ما

سرآغاز

کن2003 ؛خانواده مخملباف
و

ايجاد سينمای گلخانه ای افغانستان

آقای محس مخملباف رئيس محترم خانوا ده نابغه مخملباف هرچند با جشنواره کن ومقامات انديشمندش رابطه حسنه ای دارد اما تا حالا نتوانسته برای فيلمهايش امتيازی در کن کسب کند؛ حتی وقتی با مشارکت سردلال ايرانی پاريس نشين(محمد حقيقت) امکانات حذف« سفرباباد »کار بيضايی از فيلم چند اپيزودی مجموعه کيش را فراهم آوردندوناصر تقوايی را که فيلمی در همان مجموعه داشت در تهران جا گذاشتند تا بدون حضور تقوايی زبان دراز آقای مخملباف را با نخل طلا دست بدست دهند .با فاش گويی ها ی تقوايی ونامه تند وبی پرده پوشی بيضايی ؛ دلال ؛ لال شد و آقای «ژيل ژاکوب » هرچند خواست پای رژيم را از اين معامله بيرون بکشد اما کن مجبور شد مجموعه کيش را از مسابقه خارج کند ومحسن خان مخملباف همچنان در حسرت لمس نخل طلا ماند.
سال بعد با فيلم سفارشی سفر قندهار توانست خودش را به سلامت از کميته اتنحاب که در کن امروز تنها درحد فرماليته نقش دارد( آقای ژيل ژاکوب خودش می برد وخودش میدوزد ) عبور دهد ؛اما اين فيلم هم هيچ امتيازی در هيات داوران کسب نکرد. محسن خان به فکر افتاد که بهتر است زدو بند با کن را حفظ کند اماموقعيت خانواده گی را جانشين موفقيت شخصی نمايد وکارهايش را با نام فرزندان وهمسرش ارايه دهد تا ضعف و ناتوانايی فيلمسازی اش را زير عنوان آغاز گر سينما موجه جلوه دهد. در فيلمهايی که بقيه افراد اين خانواده نابغه از همسر گرفته تا بچه کوچک ومتوسط وبزرگ می آفرينند ؛ نقش وسهم محس مخملباف بيش از ساير اعضای خانواده است که درعنوانبندی فيلم کارگردان معرفی می شوند .
آقای رئيس خانواده موجودی است زيرک ؛موقع شناس ؛ هفت خط که خود بنياگذار سينمای اسلامی است ؛ آن زمان که بايد به تثبيت رژيم خدمت کند ؛سرپرستی گروه بلال حبشی را بعهده ميگيرد و حتی گفته شده است در زندانها اگر کسی از خواندن کتاب های او يا تماشای فيلماي اوليه اش سربازمی زد به شکنجه گاه فرستاده می شد. وخودوی در گروه بلال حبشی به شکار مخالفان به خصوص چپ گرايان مخالف ميرفت وصدها نفر با راپرت های او به دست لاجوردی سپرده شده اند. تماشای فيلمهای مکتبی او ؛ استعاثه ؛ دو چشمان بی سو وتوبه وبايکوت و... برای زندانيان اجباری بود. اما همين جناب در چشم به هم زدنی تظاهر به خانه تکانی ذهنی !می کند ؛می شود سينماگری انسانگرا ومردم دوست ؛مهربان وخاکی ؛ وگريزان از سياست اما وی بعد از حضور خاتمی ريا کار تعهدش را فراموش می کند به باند مشاطه گران دوم خردادی کارگزاران می پيوندد وقتی هم سابقه آدمکشی هنرپيشه سفرقندهار لو میرودبا نگاشتن نامه ای به زمين وزمان ناسزا میگويد وآقای بوش وديگر رهبران جهان را تروريست می دادند. البته بار ديگر ستايشش را از باند خاتمی وابستگی اش را به حکومت ولايت فقيه اعلام می کند .اما فروريختن برج های نيويورک و تحولات متعاقب آن برای مخملباف و خانواده اش نان دانی خوبی می شود؛ دختر؛ سفارشی ؛ برای ساختن فيلمی از 11 سپتامبرمی گيرد وپدر اصلا به روی خودش نمی آورد که آقای کارزای دست پروده همان امريکای به گفته خودش جهان خوار است که دولتش به خواست و فرمان آقای بوش شکل گرفته است .
خانه فيلم مخالباف به کابل منتقل می شود وسياست فرهنگی دولت آقای کارزای دارد مدل ونمونه اش را ازجمهوری اسلامی احذ می کند. مقامات افغانی از همکاری های فرهنگی دولت دوست وبرادر ايران که از کيسه مردم ايران برای پايه ريزی امور فرهنگی افغانها با معيار های جمهوری اسلامی حاتم بخشی می کنند؛ سپاسگزارند ومحسن مخملباف هم در شکل گيری آن نقش برجسته ای دارد.
يک افانی را يافته اند به اسم صديق برمک که هرچنداو مسئول مو سسه افغان فيلم است اما اراده اش در دست جمهوری اسلامی است . فيلمی هم سرهم کرده اندبه اسم اسامه که به ظاهز ومحض دلخوشی صديق خان ؛کارگردان معرفی شده است واين فيلم هم به مانند ديگر محصولات خانه فيلم مخملباف با نظارت ودخالت مستقيم استاد تهيه می شود در عنوان بندی هم فيلمنامه نويس وتهيه کننده محسن مخملباف معرفی شده است.
آقای صديق برمک که به نقش نمايشی خود تن داده ؛ چپ وراست می رودو از جمهوری اسلامی و آقا محس وساير نوابغ وابسته اش ستايش می کند به چند تکه از حرفهای چاپلوسانه برمک توجهتان میدهم:
...وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی وخانه فيلم مخملباف در احيای سينمای افغانستان نقش مهمی ايفا کرده اند وزحمات آنان ؛برای دست اندر کاران فيلم در اين کشود قابل ستايش است(روزنامه همبستگی شماره636 )
... اميدوارم حضور هنرمندان ايرانی به فيلم های سينمايی خلاصه نشود به عرصه های ديگر هنری از جمله سريال های تلويزيونی ؛ برگذاری جشنواره های سينمايی!!! ايجاد هسته های فيلم وعکس ؛ايجاد کانال های مشترک تلويزيونی !! نيزگسترش يابد ( همان نشريه همان شماره)
...آمدن گروهی از سينماگران ايرانی ؛ فرانسوی؛ژاپنی ؛ چون محسن وسميرا مخملباف ( دختر استاد ) ومرضيه مشکینی ( همسر دوم استاد ) قاسمی جامی!! و... مطمئنم که سينمای افغانستان عقب ماندگی دوران طالبان را جبران خواهد کرد ( همبستگی شماره636)
بااين که برمک از همکاری سينما گران ايرانی وژاپنی وفرانسوی خبر می دهد اما فقط از خانواده مخملباف نام میبرد وشخصی به اسم قاسمی جامی ؛که ظاهرا نمی تواند فرانسوی ويا ژاپنی باشد اما گويا ديگر سينماگران ايرانی وسينماگران فرانسوی وزاپونی ناجی! سينمای افغان؛ سهمشان را به خانواده محترم مخملباف واگذار کرده اند.
البته فيلم صديق برمک هم به جشنواره کن خواهد رفت منتها برای اين که فاصله ای با سميراخانونم نورچشمی پيدا کند ( چون نام مخملباف به روی فيلم برمک هم حک شده ممکن است داوران دچار سر گيجه شوند نادانستنه نخل طلا را در دستان بزمک قرار دهند واين انسان افغانی را دچار توهم کنند) صلاح ديده اند تااو را به بخش دوهفته کارگردانان تبعيد کنند تا راه برای سميرا خانم هموار تر باشد . اما راه و روش سينمای افغان همچنان با رژيم جمهوری اسلامی پيوند خواهد خورد؛ مملکتی که معطل نان روزانه اش است به يمن واگذاری سرنوشت خط مشی فرهنگی اش به جمهوری اسلامی به تهيه فيلم مشترک !! دست زده وبه جشنواره کن هم را يافته است .
البته می دانيم که اصلا افغانستان سالن سينما ندارد در اين چند ماه فقط در کابل چند محوطه سر پو شيده را با نصب آپارات های عهد بوق راه اندازی کرده بودند که فيلمهای موزيکال هندی را نمايش می دادند که پخش آن فيلمهارا هم به ميمنت حضور جمهوری اسلامی ممنوع کرد ه اند.
حالا اين کشور با اين شرايط به جشنواره کن را يافته .سينمای گلخانه ای افغانستان را آقا محسن راه اندازی کرده تا آقای کارزای با طيب خاطر بتواند سرکوب گسترده مردم را آغاز کند .همانگونه که چندی پيش جواب دانشحويان ناراضی کابل را با اسلحه داد ؛ در داخل بگيردو ببندد و بکشد ودر بيرون سينمای انسانی وعاطفی ومهربان افغانستان را به نمايش بگذارد؛ هيچ بعيدنيست بعد از پرزيدنت خاتمی هدايت گفتگوی تمدن ها به پرزيدنت کارزای واگذار شود.
اما حضور سميرا خانم در جشنواره کن برای جمهوری اسلامی وهمينطور مديران بند وبست چی جشنواره کن ميتواند چند حسن داشته باشد
1- با پز وآرايش وپوششی که برای ايشان ساخته اند که مثل فيلمهايشان فقط مخصوص محافل خارجی است اين طور وانمود ميکنند که دخترات در ايران نيز میتوانند با همين شکل وشمايل در اجتماع حاضر شوند بدون اين که سروکارشان با گزمه های حکومتی و شلاق و زندان بيفتد.
2- او نماينده تفکر زن ايرانی نمايانده می شود. سميرا خانم بعد از دريافت ديپلم داوران در کن گفت :
حضور من واهدای اين جايزه نشان می دهد که جامعه امروز ايران مرد سالار نيست!( نقل به معنی)
3- وقتی يک جوان سانسور در ج.ا را تائيد می کند اين طور وانمود می شود که نسل جوان ما سد ومرز هايی را که جمهوری اسلامی برايش تعين کرده پذيرفته است .
(اين خانم در مصاحبه با مطبوعات خارجی اعمال سانسور را در جمهوری اسلامی به مانند عباس کيا رستمی وابوالفضل جليلی مثبت ارزيابی می کند).

4- ايشان به عنوان يک خانم مسلمان ميتواند تصوير دگر گونه ای از رژيم ولايت فقيه ارايه دهد.
(بعد از جشنواره کن در يک ميهمانی در تهران وبا حضور آقای مهاجرانی جايزه حج عمره به ايشان اهدا شد و ايشا ن هم اکنون حاجيه سميرا مخملباف هستند).

5 – دختران جوان ايرانی در سن وسال سميرا می تواند در حد او شهرت وموقعيت داشته باشند.
( محال است دختری در سن و سال سميرا بدون وابستگی اگر از استعدا وتوانايی بالايی هم برخوردار باشد بتواند به يک در صد موقعيت او راه يابد. سينمای ايران موروثی است وموقعيت ها؛ بين نورچشمی مطمئن تقسيم می شود وايشان اگر با سينماگری که در جنس اين حکومت است قرابت نداشت به جشنواره های خارجی که هيچ ؛حتی در شبه جشنواره قلابی فجر هم نمي گذاشتند خود ش را نشان دهد)

6- بعد از لورفتن شرکت بازيگر آدمکش در فيلم سفر قندهار ودفاع مخملباف از او بهتر است که دختر خانم جلوانداخته شود ؛که اگر فضايی ايجاد شد وخبرنگارا نی فضول خواستند مسئله آقا محسن را به ميا ن بکشند مقامات کن با مشکل مواجه نشوند؛ ( پدر امسال از پشت پرده صحنه گردانی می کند) البته هر کس مسئول رفتار خودش است اما سميرا خانم تا اينجا نشان داده که در محضر پدر خوب آموزش ديده والحق فرزندی خلف است.
البته تصور نمی کنم که کسی اين روزها به اين امور کاری داشته باشد چون حساسيت در اين مورد بيشتر بايد از جانب گزارشگران ايرانی حاضر در کن نشان داده شود که آنها خود برای راديو هاِ يی مثل بی بی سی؛ راديو بين المللی فرانسه ؛ صدای آلمان يا راديوآزادی مرحوم ويا بنگاه شادمانی جديدالتاسيس به اسم راديو فردا ونظايرشان گزارش تهيه ميکنند که سياست های آنها ؛ تبعيت بی چون وچرا از خط مشی دولت های اروپايی در برابر آخوند هاست؛ بلطبع مبلغ ومشوق هنر صادراتی جمهوری اسلامی نيز هستند.
فستيوال ها هم خود را با سياست های دول اروپايی هماهنگ کرده اندوگرنه چطور ميتوان کسی را با سابقه سياه محسن مخملباف که در قتل مردم دخالت مستقيم داشته اين چنين ستايش کرد .به کاتالوگ هرکدام از جشنواره ها ی اروپايی ويا جشنواره ها ی امريکا نگاه کنيد بينيد ايا ازسابقه محسن مخملباف حتی يک سطر نوشته اند ؟
7 سال پيش به هنگام جشنواره کن بعد از محکوميت جمهوری اسلامی در دادگاه مي کونوس رزيم در وضعيتی قرارگرفت که به سقوطش می انجاميد ويکی از امکاناتی که توانست تاثير اين رسوايی را کم رنگ کند جايزه نخل طلا به فيلم عباس کيارستمی بودکه با دخالت مستقيم دکتر هدايتی که خود در جنايت های خارج کشور رژيم دست داشت وهمکاری مقامات فرانسوی برای رژيم بی آبرو آبروی کاذب خريدند وعباس کيارستمی خود به صراحت به تاثير آن اشاره کرد واپوزسيون مترقی! برايش هوراکشيد.
امروز در شرايطی کن 2003 برگذار می شود که بار ديگر رژيم به سقوط نزديک می شود. نيرنگ های حکومت زير عنوان انتخایات مردمی ؛ مجلس همراه مردم ورئيس جمهور منتخب؛ تماما رنگ باخته است مردم در شبه انتخابات شهرو روستا نفرت وانزجارشان را به کليت رژيم وهمه باند ها ودسته جاتش به نمايش گذاشته اند.
نقش عباس کيارستمی در کن 96 امسال به خانواده مخملباف محول شده؛ خانه فيلم مخملباف فيلمی به اسم «پنج عصر» را آماده کرده که در روال همان کارهای جشنواره ای جمهوری اسلامی است که برای رنگ کردن داوران از همه شگردهای ممکن بهره گرفته اند به خصوص چون تصاوير در افغانستان گرفته شده؛ زمينه مناسبی برای برای تاثير گذاشتن بر داوران فراهم کرده اند. از هم اکنون هم زمينه سازی را برای کسب موفقيت در کن آغاز کرده اند. مصاحبه های ديکته شده به سميرا دارد روی سايت ها ظاهر می شود .
روزی که من عليه حضور طعم گيلاس در کن فرياد زدم تنها بودم وتنها ماندم ويک تنه و در جنگی نابرابر با شيفتگان اين جايزه و يا دلال ها وکارچاق کن ها سياسی فرهنگی رودر رو شدم اما گفتم ونوشتم وتهمت ها وناسزاها برمن تاثير نگذاشت اما حالا نيز ميخواهند همان بساط را علم کنند وذهن مردم را به سمت نخل طلای دوم بکشانند.
آن روز ها هنوز اينترنت تا اين حد گسترش نداشت وصدای ما کم طنين بود وامروز امکانات وسيع تری داريم بايد با صراحت بگوييم واز هرامکانی برای پيوستن صدا های اعتراضمان به هم بهره بگيزيم .
ده ها سال از سقوط ناری ها می گذرد هنوز خانم لنی ريفنشتال سينماگر خلاق ولی فاشيست آلمانی که افکار وخواست های نازی ها را رشد می داد نتوانسته از زير بار سنگين اعمالش شانه سبک کند وهنور خودش طرد و ونمايش فيلمهايش ممنوع است با اينکه او مستقيما در قتل ها دخالت نداشت وجرمش از مخملباف که خود پايه گذار سينمای جمهوری اسلامی است و مستقيما در شکنجه وگرفتاری مخالفين و مبارزين دخالت داشته است به مراتب کمتر است . درجشنواره کن امسال به عنوان فيلمنامه نويس ؛ تهيه کننده ومسئول خانه فيلم مخملباف حضور دارد او سمبل ونشانه سينمای ارتجاعی جمهوری اسلامی است بايد به حضور او در کن اعتراض کرد. ممکن است برخی از سايت ويا برخی از مطبوعات ؛همراه با راديو های دولتی سعی در خنثی کردن اين حرکت ها بنمايند . اما حرف ما برحق است واگر جدی به مقابله برخيزيم انعکاس صدا يمان پر طنين تر خواهد شد به خصوص از سازمان های سياسی که با کليت اين حکومت در ستيزند انتظار داريم به ياری ما بيايند .
محسن مخملباف ادعا دارد که رژیم جمهوری اسلامی 400 جايزه در سال گرفته است ايا ازاين امتياز ها ما ومردم ما بهره ای برده اند؟ ايا آن جوايز برای ما موقعيت بهتری به ارمغان آورده است؟ کافيست پايمان را از کشور محل اقامتمان بيرون بگذاريم با مامورين گمرک که سر تاپايتان را ور انداز می کند وبه دنبال رد پايمان درماجرای سقوط برج ها ی نيویورک می گردند بگويم که ما فاتح جشنواره ها هستيم ؛ماسالی 400 جايزه بين المللی میگيريم ما... ما... نگاه توام با تمسخر مامور گمرک بدرقه سفرمان خواهد بود. ما وقتی می توانيم سربلند باشيم که ننگ تحمل اين حکو مت را از خود جدا کنيم واين اشغاگران دزد وچپاول گر را از سرزمين مان بيرون کنيم و به اين حکومت بيش از اين امکان حضور ندهيم وبه ياد داشته باشيم که نبرد با رژیم های سرکوبگر تنها وقتی می تواند به نتيجه قاطع برسد که مبارزه سياسی و مقابله با تبليغات فرهنگی سرکوبگران؛ همراه شوند .
جوايزی که برای بزک اين حکومت اهدا می شود ونتيجه اش گستاختر شدن ودرنده خويی بيشتر آخوندها ست ؛ارزانی خودشان و سينماگران همراهشان باد .
بصير نصيبی ‏يکشنبه، 2003‏/05‏/011


سرآغاز